پرسه در شهر؛ حلب

پرسه در شهر؛ حلب

نه شنیده‌هایم درست بود، نه تصوراتم از کشوری که سال‌هاست درگیر جنگ و ویرانی است. نه ترسی وجود داشت و نه نگرانی از حمله و مرگ، هر چند خبرها چیزی دیگری می‌گفت. دیدن برای اولین و آخرین بار از آن‌چه که از این کشور به جا مانده، همه چیز را از سوریه در ذهن تغییر داد.
ذوق کشف یادگاری‌های ۸۰۰ ساله نبش یک ویرانه، ته شهر. شگفتی روبه رو شدن با زندگی در میان ویرانه‌های عظیم شهر و خرابه‌هایی که هنوز زندگی در آن وجود دارد. لذت همراه شدن با انسان‌هایی که بدون ترسِ از دست دادن کمترین چیزی که دارند می‌بخشند و کودکانی که سال‌هاست ویرانه‌های تاریخِ کشورشان را به محلی برای بازی‌هایشان تبدیل کرده‌اند.

پرسه در میان  جنگ و زلزله؛ لذت و تاسف از آنچه که می‌دیدم .

دکمه بازگشت به بالا