ژنتیک
-
عمومی
دلم می خواست مردم بدانند مشکل من اخلاقی نیست،هورمونی و ژنتیکی است
آزار و اذیتی که از سنگینی نگاه مردمان بر روح و روانش آوار می شد،حتی صدای گلایه های درونی اش را می شد از چشمانش دریافت.بی شک در ذهن و خاطرش می گفت؛به چی نگاه می کنید؟مگر این تفاوت و اختلال تقصیر من است؟چرا یکی از همین شماها یقیه ی خدا را نمی گیرد که چرا هورمون و ژن های این بشر را طوری کنار هم چیده ای که نه دختر بودنش معلوم است نه پسر بودنش مقبول؟ موهایش را با نمره ی چهار کوتاه کرده بود اما به حکم عرف یا شاید به فرمان خانواده لچکی نیم بند به سر داشت که با کتونی سفید سه خط و شلوار شش جیب یشمی رنگش فریاد تعارضی بود که سال ها از آن رنج می برد. کلافه و سردرگم ،عرض خیابان را مدام و مستمر قدم آهسته می رفت و با هر گام زیرلب غُر و لُندی حواله ی روزگار می داد و هر از چندی به درهای ورودی مجمتع که با نصب تابلویی محل تردد خانم ها و آقایان را با عبارت ورودی خواهران ورودی برادران تفکیک کرده بود نیم نگاهی داشت.با هر مرتبه باز و بسته کردن پوشه ی زرد رنگ مدارکش، لبخند تلخی روی لب های عاری از …